[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: درباره نشريه :: آخرين شماره :: تمام شماره‌ها :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
.
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات نشریه::
برای نویسندگان::
آرشیو مجله و مقالات::
برای داوران::
ثبت نام و اشتراک::
تماس با ما::
تسهیلات پایگاه::
::
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
IFRAME

..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
۲۴ نتیجه برای امیدوار

امیرحسین یارپرور، نسرین امیدوار، بنفشه گلستان، ناصر کلانتری،
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۸۵ )
چکیده

سابقه و هدف: عوامل بسیاری، از جمله حوادث طبیعی می توانند زنجیره غذایی و در نتیجه، وضعیت تغذیه ای را تحت تاثیر قرار دهند. این بررسی به دنبال زلزله شدید دی ماه ۱۳۸۲ در شهر بم و حومه و باتوجه به در دست نبودن اطلاعات مستقیم از وضعیت تغذیه ای کودکان در این منطقه، با هدف تعیین شیوع سوء تغذیه و برخی عوامل موثر بر آن در کودکان ۶ تا ۵۹ ماهه ساکن بم و روستاهای حومه انجام گرفته است تا مبنایی برای برنامه‌ریزی‌های بعدی باشد. مواد و روشها: بررسی در آذر ۱۳۸۳ در شهر بم، بروات و روستاهای زلزله زده اطراف، روی۵۰۰ کودک ۶ تا ۵۹ ماهه صورت گرفت. وزن و قد کودکان و مراقبان آنها اندازه گیری و نمایه های وزن برای قد و سن و قد برای سن کودکان بر اساس امتیاز Z ونمایه توده بدن برای مادران محاسبه شد. اطلاعات مربوط به ویژگیهای فردی کودکان و مراقبان آنها، الگوهای غذایی کودکان، وضعیت اقتصادی- اجتماعی خانوارها، دسترسی خانوارها به مراقبتهای بهداشتی و آب آشامیدنی بهداشتی و بهداشت محیط زندگی با تکمیل یک پرسشنامه از طریق مصاحبه، گرد آوری شد. یافته ها: میزان شیوع کم وزنی، کوتاه قدی و لاغری متوسط و شدید (SD۲- < در مقایسه با ۱۹۷۸NCHS ) در کودکان مورد مطالعه به ترتیب۲/۱۵، ۹/۸ و ۶/۵ درصد بود. شیوع لاغری در کودکان۶ تا ۲۴ ماهه، بیش از کودکان بزرگتر(۰۰۵/۰P=) و میزان شیوع کوتاه قدی در کودکان ۲۴ ماهه و بزرگتر، بیشتر (۰۰۷/۰P=) بود. کودکانی که با وزن کم متولد شده بودند (LBW)، به ترتیب ۵/۷ برابر بیشتر در معرض خطر لاغری (۵/۷= ORو۰۰۱/۰=P) و ۴۵/۴ برابر، بیشتر در معرض کم وزنی (۴۵/۴= ORو۰۰۱/۰P<) بودند. کودکانی که بیشتر از ۱۸ ماه با شیر مادر، تغذیه شده بودند، ۰۹/۲ برابر بیشتر از کودکان دیگر در معرض کوتاه قدی قرار داشتند (۰۹/۲= ORو۰۲۳/۰=P). بحث و نتیجه گیری: یافته ها نشان می دهند که مشکل اصلی تغذیه‌ای در این مناطق، کم وزنی متوسط تا شدید و پس از آن، کوتاه قدی است. وضعیت تغذیه ای در کودکان منطقه آسیب دیده، نسبت به کودکان استان کرمان و برخی از شهرستانهای این استان بهتر بود. رسیدگی به وضعیت تغذیه‌ای و عادات غذایی زنان در دوران بارداری و مداخله به منظور کاهش خطر تولد با وزن کم و بهبود عادات غذایی کودکان ۶ تا ۵۹ ماهه اعم از الگوی مناسب تغذیه با شیر مادر و سایر عادات غذایی مرتبط با سن، ضمانت مناسبی برای مواجهه بهتر گروههای آسیب پذیر در بلایای طبیعی یا ساخته انسان خواهد بود.
منیره دادخواه پیرآغاج، نسرین امیدوار، ید ،
دوره ۱، شماره ۳ - ( ۱۲-۱۳۸۵ )
چکیده

سابقه و هدف: عادات غذایی خانواده بویژه والدین از عوامل اجتماعی موثر بر الگوی مصرف غذایی کودکان و نوجوانان است. با توجه به اینکه افزایش مصرف چربی در جوامع امروز با بروز بسیاری از بیماریهای مزمن ارتباط دارد، این مطالعه با هدف ارزیابی و مقایسه الگوی مصرف چربی دختران نوجوان دبیرستانی با والدین آنها، در منطقه ۶ آموزش و پرورش شهر تهران انجام شد. مواد و روشها: ۷۸ دختر نوجوان به طور تصادفی از دبیرستانهای منطقه ۶ آموزش و پرورش تهران انتخاب و به همراه مادران (۷۸ نفر) و پدرانشان (۷۸ نفر) وارد مطالعه شدند. اطلاعات الگوی مصرف چربی، به وسیله تکمیل پرسشنامه یک روز یادآمد و ۲ روز یادداشت خوراک ۲۴ ساعته و پرسشنامه بسامد خوراک به تفکیک توسط نوجوانان و هر یک از والدینشان گردآوری شد. مقایسه الگوی مصرف چربی دختران با والدینشان با آزمون ANOVA و میزان همبستگی آنها با ضریب همبستگی پیرسون ارزیابی شد. یافته ها‌: میانگین بار مصرف هفتگی گروههای لبنیات، تنقلات شیرین، تنقلات شور و غذاهای آماده در دختران بیشتر از والدینشان بود (۰۱/۰p<). همبستگی مثبت و معنی‌داری در مصرف گروههای گوشت و تخم مرغ، تنقلات شور، غذاهای آماده و غذاهای چرب خانگی بین دختران نوجوان با مادران و پدرانشان وجود داشت (۰۱/۰(p<. مادران و پدران با هم در مصرف تمام منابع غذایی پُرچربی همبستگی داشتند(۰۵/۰(p<. اختلاف معنی‌داری در میانگین دریافت انرژی، چربی کل، چربیهای اشباع و یک غیر اشباع دختران با مادران و متوسط دریافت انرژی و کلسترول دختران با پدران مشاهده شد (۰۰۱/۰ (p<، حال آنکه دریافت انرژی و انواع چربی بین دختران نوجوان با مادران و پدرانشان، همبستگی مثبتی نشان داد (۰۱/۰(p<. مادران و پدران نیز با هم از نظر دریافت انرژی و انواع چربی، دارای همبستگی مثبت و معنی‌دار بودند. ضرایب همبستگی در تمام موارد بین مادران و پدران، قوی‌تر از دختران با والدینشان بود. نتیجه گیری: با اینکه مصرف بعضی از منابع غذایی پرچربی به دلیل تفاوت در ترجیحات غذایی در دختران نوجوان بیشتر از والدینشان بود و میزان دریافت چربی در آنها بالاتر از مقدار پیشنهاد شده (کمتر از ۳۰ % انرژی دریافتی ) بود، ولی الگوی کیفی و کمٌی مصرف چربی دختران با مادران و پدرانشان، شباهت و همبستگی داشت. این یافته تاکیدی بر ضرورت توجه به خانواده در برنامه‌های مداخله و آموزش برای ارتقای سطح سلامت و بهبود وضعیت تغذیه نوجوانان است.
مریم امینی، مهدی محسنیان راد، مسعود کیمیاگر، نسرین امیدوار،
دوره ۲، شماره ۱ - ( ۳-۱۳۸۶ )
چکیده

سابقه و هدف: هدف پژوهش، ارزیابی محتوای تبلیغات مربوط به مواد غذایی در محدوده زمانی برنامه کودک و نوجوان تلویزیون بود. مواد و روشها: روش مطالعه، تحلیل محتوا بود. به این منظور، حدود ۱۳ ساعت از برنامه کودک ونوجوان شبکه اول سیما به مدت یک هفته از تاریخ۱۴ لغایت ۲۰/۸/۱۳۷۹ ضبط شد و سپس محتوای آگهی ها طبق یک دستورالعمل از پیش تعیین شده مورد پردازش قرار گرفت. یافته ها‌: آگهی‌های مربوط به مواد غذایی از نظر تعداد(فراوانی)، دومین رتبه (۲۵%) و از نظر مدت زمان پخش، سومین رتبه (۲۱%) را در بین آگهی‌های تبلیغاتی تلویزیونی به خود اختصاص داده بودند. در بین آگهی‌های مواد غذایی، غلات حجیم شده (انواع پفک) بیشترین فراوانی پخش (۳۶%) را داشتند. "کیفیت بالا" و "طعم" بیشترین صفاتی بودند که محصولات غذایی به آنها منسوب شده بودند ( به ترتیب۵۹ % و ۴۶%) و "تحریک گرسنگی، تشنگی" و "کیفیت بالا، دقت در تهیه" بیشترین انگیزه‌هایی بودند که از سوی صاحبان کالا، بینندگان را تحریک کرده بودند( به ترتیب۶۷% و ۶۴%). غلات حجیم شده" الف" بیشترین فراوانی را از نظر نام تجارتی(۲۳%) در بین سایر نام های تجارتی آگهی های مواد غذایی داشت. ۳۷% آگهی‌های مواد غذایی، صفات تغذیه‌ای را به محصولات خود نسبت داده بودند که نیمی از آنها یا از نظر علمی صحت نداشت یا به شکلی گمراه کننده بیان شده بود. نتیجه گیری: مواد غذایی تبلیغ شده اکثراً ارزش تغذیه‌ای پایینی داشتند و شرکت‌های تبلیغاتی با تدابیر گوناگون سعی می‌کردند کودکان را به مصرف محصولات خود ترغیب کنند.
نسرین امیدوار، آزاده امین پور، مریم قوام صدری، فروغ کاویان، شهرزاد رکنی،
دوره ۲، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۸۶ )
چکیده

سابقه و هدف: آگاهی، نگرش و نحوه عملکرد نانوایان، یعنی تولیدکنندگان مستقیم نان، از جمله عواملی است که می‌تواند بر کیفیت و میزان ضایعات آن موثر باشد. در راستای تلاش برای شناخت علل ضایعات بالای نان در کشور، این مطالعه با هدف ارزیابی آگاهی، نگرش و عملکرد نانوایان شهر تهران در زمینه تهیه، نگهداری و مصرف نان انجام شد. مواد و روش‌ها: مطالعه روی ۴۷۲ نانوا (شاغل در۲۳۶ نانوایی) در شهر تهران انجام شد. انتخاب نانوایی‌ها با روش تصادفی به تناسب جمعیت مناطق ۱۹ گانه شهر تهران صورت گرفت. ابزار مطالعه، پرسشنامه‌ای بود که برای ارزیابی KAP نانوایان در ابعاد مورد بررسی به کار گرفته شد. یافته ها‌: بیشتر نانوایان از شرایط مناسب نگهداری آرد (۲/۷۸% )، ضرورت ارزیابی کیفیت آرد (۷۸%)، اهمیت اضافه نکردن جوش شیرین در تهیه خمیر، به ویژه درمورد نان سنگک و نان‌های ماشینی( ۹۹% ) مناسب‌ترین ظرف تخمیر ( ۷۲% ) و روش‌های مناسب پخت نان ( ۷۴% ) آگاه بودند. در مورد خمیر ترش و خمیر مایه، موارد پاسخ‌های صحیح نانوایان کمتر از ۵۰% بود. نگرش نانوایان در مورد کاربرد خمیر ترش و تخمیر در بیش از دوسوم موارد، منفی بود. بیش از ۵۰% نانوایان از ظاهر نان فعلی، راضی نیستند و قیمت را با توجه به کیفیت آن، بالا می‌دانند. ۲۴% نانوایان، فرایند دو مرحله‌ای تهیه نان را می‌شناسند، اما ۵/۴۱% آنها این روش را بهتر نمی‌دانند. نگرش نانوایان در مورد جنبه‌های مختلف مواد اولیه، تهیه و پخت نان با سطح سواد و سابقه کار آنان رابطه معنی‌دار داشت، اما با سن نانوا رابطه معنی‌داری را نشان نداد. از نظر عملکرد، ۲۵درصد نانوایان در تهیه نان از جوش شیرین استفاده می‌کردند و در ۳۴% موارد نیز کاربرد جوش شیرین از دیدگاه پرسشگر، نامشخص ارزیابی شد. با وجود نگرش ممتنع (۳۹%) یا موافق (۲۷%) نانوایان در مورد کاربرد و نحوه نگهداری خمیر ترش، در عمل ۵۵-۴۵% اصلا از مخمر صنعتی یا خمیر ترش در تهیه نان استفاده نمی‌کردند. مصرف جوش شیرین به طرز معنی‌داری با نوع نانوایی ارتباط داشت و به ترتیب در نانوایی‌های بربری، لواش و تافتون، بیشترین موارد مصرف و در سنگک و فانتزی کمترین موارد مشاهده شد. نتیجه گیری: به نظر می‌رسد که نانوایانِ مورد مطالعه در مورد فرایند تهیه و تخمیر نان، سطح آگاهی پایینی داشتند و از روش‌های مناسب آماده سازی خمیر و پخت نان اطلاعات کافی نداشتند. آموزش این گروه در مورد روش‌ها و استانداردهای مناسب، ضرورت دارد. علاوه بر ارتقای آگاهی، برای بهبود عملکرد نانوایان، ایجاد شرایط مناسب، از جمله بهبود مواد اولیه و امکانات پخت، ضروری است.
بهرام رشیدخانی، آرزو رضازاده، نسرین امیدوار، آناهیتا هوشیار راد، زهره ستایشگر،
دوره ۳، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۸۷ )
چکیده

سابقه و هدف: مطالعات اندکی، رابطه الگوهای غذایی و عوامل اقتصادی- اجتماعی و جمعیتی را بررسی کرده‌اند. هدف این مطالعه، تعیین الگوهای غذایی غالب و رابطه آنها با وضعیت اقتصادی- اجتماعی و جمعیتی زنان ۲۰ تا ۵۰ ساله ساکن شمال شهر تهران بود. مواد و روش‌ها: در این مطالعه مقطعی ۴۶۰ زن ۲۰ تا ۵۰ ساله ساکن مناطق شمال شهر تهران به روش نمونه‌گیری طبقه‌بندی شده، تصادفی انتخاب شدند. دریافت‌های غذایی معمول افراد در طول یکسال گذشته با استفاده از پرسشنامه نیمه کمّی بسامد خوراک و خصوصیات اقتصادی، اجتماعی و جمعیتی از طریق مصاحبه حضوری به دست آمد. جهت شناسایی الگوهای غذایی غالب از روش تحلیل عاملی استفاده شد. رابطه بین الگوهای غذایی غالب و خصوصیات اقتصادی- اجتماعی و جمعیتی با تحلیل کوواریانس بررسی شد. یافته‌ها‌: دو الگوی غذایی غالب شناسایی شد: الگوی غذایی سالم (مصرف بالای میوه‌، سبزیجات زرد، سبزیجات کلمی شکل، سایر سبزیجات، گوجه فرنگی، دوغ، لبنیات کم چرب، طیور و ماکیان، زیتون، مغزها، آبمیوه‌های طبیعی، سیب زمینی، سیر، قهوه، خشکبار و حبوبات) و الگوی غذایی ناسالم (مصرف بالای گوشت فراوری شده، سس مایونز، نوشابه، شیرینی‌ها، غلات تصفیه شده، میان‌ْوعده‌ها، آبمیوه‌های صنعتی، گوشت قرمز، مغزها، سیب زمینی سرخ شده، روغن‌های هیدروژنه، تخم مرغ، کره، لبنیات پُرچرب، قند و شکر و گوشت احشا). بعد از تعدیل اثر سایر متغیرها، قومیت آذری در مقایسه با قومیت فارس (۰۱/۰P< ؛۴۴/۰= B) و سکونت در منطقه ۷ در مقایسه با منطقه ۳ (۰۱/۰P< ؛۳۹/۰= B) با الگوی غذایی ناسالم رابطه مثبت داشتند و سن (۰۱/۰P< ؛۰۴/۰- = B)، تحصیلات دانشگاهی (۰۵/۰P< ؛۳۴/۰- = B)، درآمد کل خانوار در ماه (۰۵/۰P< ؛۲۵/۰- = B)، با الگوی غذایی ناسالم، رابطه منفی داشتند. سن (۰۱/۰P< ؛۰۳/۰= B) و زیر بنای منزل (۰۱/۰P< ؛۲۱/۰= B) با الگوی غذایی سالم، رابطه مثبت و مدت زمان اقامت در تهران، با این الگوی غذایی، رابطه منفی داشتند (۰۱/۰P< ؛۰۱/۰- = B). نتیجه گیری: عوامل اقتصادی- اجتماعی و جمعیتی از عوامل تأثیرگذار بر نوع الگوی غذایی افراد مورد مطالعه بود. پیشنهاد می‌شود که در تعیین رابطه الگوهای غذایی و بیماری‌ها، عوامل اقتصادی- اجتماعی و جمعیتی نیز در نظر گرفته شود.
فاطمه محمدی نصرآبادی، نسرین امیدوار، آناهیتا هوشیار راد، یدا... محرابی، مرتضی عبداللهی،
دوره ۳، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۸۷ )
چکیده

سابقه و هدف: با اینکه انتظار می‌رود افراد دچار ناامنی غذایی، دریافت غذایی پایین و در نتیجه، ذخایر چربی بدنی اندک و اضافه وزن کمتری داشته باشند، اما این همبستگی در مطالعات به خوبی مشخص نشده است. این مطالعه به منظور بررسی رابطه میان ناامنی غذایی و وضعیت وزن بدن در بزرگسالان زن و مرد خانوارهای ایرانی و ارزیابی ارتباط برخی عوامل اجتماعی- اقتصادی با آن، طراحی و اجرا شد. مواد و روش‌ها: در این مطالعه تحلیلی، نمونه‌های مورد بررسی را اعضای بالای ۲۰ سال خانوارهای ایرانی شرکت کننده در "طرح جامع مطالعات الگوی مصرف مواد غذایی خانوار و وضعیت تغذیه‌ای کشور" طی سال‌های ۸۱-۱۳۷۹ تشکیل می‌دادند. نمونه‌گیری و انتخاب خانوارهای شهری و روستایی به روش سیستماتیک خوشه‌ای توسط مرکز آمار ایران انجام شد. قد و وزن همه اعضای خانوار مطابق دستورالعمل های استاندارد، اندازه گیری و نمایه توده بدن(BMI) محاسبه شد. وضعیت وزن بر پایه حدود مرزی NIH تعریف شد. وضعیت اجتماعی و اقتصادی خانوارها با تکمیل پرسشنامه ارزیابی شد. داده‌های الگوی مصرف مواد غذایی با استفاده از پرسشنامه‌های ۲۴ ساعت یادآمد خوراک در سه روز متوالی به روش توأمان یادآمد ـ توزینی جمع آوری شد. نیاز به انرژی برای هر یک از افراد خانوار، جداگانه و بر اساس معادله‌های FAO/WHO محاسبه و میانگین سرانه نیاز به انرژی تعیین شد. ناامنی غذایی در سه سطح تعریف شد. تأمینِ ۸۰ تا ۸۹% انرژی مورد نیاز روزانه به عنوان ناامنی خفیف، ۷۰ تا ۷۹% به عنوان ناامنی متوسط و کمتر از ۷۰% به عنوان ناامنی شدید در نظر گرفته شد. به منظور بررسی تاثیر همزمان متغیرهای تشکیل دهنده وضعیت اجتماعی- اقتصادی و متغیر رتبه‌ای امنیت غذایی به طور همزمان روی وضعیت وزن از رگرسیون لجستیک استفاده شد. یافته ها‌: در این تحقیق ۷۱۵۸ خانوار، ۲۴۹۶ (۹/۳۴%) خانوار روستایی و ۴۶۶۲ (۱/۶۵%) خانوار شهری مورد ارزیابی قرار گرفتند. تعداد مردان و زنان بالای ۲۰ سال به ترتیب ۶۰۸۳ و ۷۹۶۰ نفر بود. میزان ناامنی غذایی در ۲/۵% از خانوارها شدید، در ۶/۷% متوسط و در ۴/۱۰% خفیف طبقه بندی شد. مردان ۳۰% دچار اضافه وزن و ۹/۹% چاق بودند. این ارقام در زنان به ترتیب ۳/۳۴ و ۷/۲۶% و به طور معنی‌دار با مردان متفاوت بود (۰۰۱/۰P<). پس از کنترل متغیرهای وضعیت اجتماعی- اقتصادی، رابطه‌ای بین وضعیت وزن در مردان و ناامنی غذایی خانوار مشاهده نشد؛ هر چند که اضافه وزن در مردان با افزایش سطح تحصیلات از بی‌سواد به ابتدایی (۰۵/۰P<)، مالکیت واحد مسکونی (۰۱/۰P<) و امتیاز بالاتر امکانات و تسهیلات زندگی (۰۰۱/۰P<) رابطه مثبت و معنی‌دار نشان داد. احتمال اضافه وزن در زنانِ با ناامنی شدید و متوسط، ۵/۱ برابر (۰۰۱/۰P<، به ترتیب۹۴/۱-۲۲/۱CI: و ۸۸/۱-۲۷/۱:CI) و در زنانِ با ناامنی خفیف ۲/۱ برابر (۰۰۱/۰p< ،۴۳/۱-۰۴/۱CI:) زنان خانوارهای دارای امنیت غذایی بود. در عین حال، اضافه وزن در زنان با افزایش سطح تحصیلات، کاهش و با تأهل، شهری بودن، بالا رفتن امتیاز امکانات و تسهیلات زندگی (۰۰۱/۰P<) و ملکی بودن نحوه تصرف واحد مسکونی (۰۵/۰P<) افزایش داشت. نتیجه گیری: ناامنی غذایی با افزایش وزن بدن در زنان ایرانی همبستگی مثبت و معنی‌داری نشان داد. احتمال وجود اضافه وزن در زنان، با ناامنی غذایی بیشتر می‌شود. این همبستگی در مردان مشخص نیست.
اکرم کریمی شاهنجرینی، داود شجاعی زاده، سید رضا مجد زاده، آرش رشیدیان، نسرین امیدوار،
دوره ۴، شماره ۲ - ( ۷-۱۳۸۸ )
چکیده

سابقه و هدف: مصرف روزافزون میان‌وعده‌های کم‌ارزش در میان نوجوانان با پیامدهای منفی سلامتی همراه است. این مطالعه با هدف شناسایی تعیین کننده‌های مصرف میان‌وعده‌های کم‌ارزش توسط دختران نوجوان با استفاده از یک رویکرد ترکیبی و بر پایه نظریه رفتار برنامه‌ریزی شده انجام شد. مواد و روش‌ها: جمعیت مورد مطالعه دانش‌آموزان دختر مقطع راهنمایی منطقه ۱۴ شهر تهران بود. مطالعه کیفی از نوع پدیده شناسی بود و داده‌ها از طریق ۹ جلسه بحث گروهی متمرکز جمع‌آوری شد. به این منظور ۹۰ دانش‌آموز با استفاده از نمونه‌گیری سیستماتیک انتخاب شدند. پس از اخذ رضایت والدین بر اساس یک راهنمای سؤالات مبتنی بر نظریه رفتار برنامه‌ریزی شده، جلسات در محل مدرسه تشکیل شد. برای تحلیل داده‌ها از روشframework استفاده شد. بخش کمّی شامل یک مطالعه مقطعی بود که ۷۹۰ دانش‌آموز ۱۲ تا ۱۵ ساله از ۱۰ مدرسه در آن حضور داشتند. نمونه‌ها بر اساس روش نمونه‌گیری خوشه‌ای طبقه‌ای تصادفی شده انتخاب شدند. سنجش ها شامل اندازه‌گیری سازه‌های نظریه و بسامد مصرف میان وعده ها بود. داده های بخش کمّی با استفاده از آنالیز رگرسیون چند گانه انجام شد. یافته‌ها‌: نتایج هر دو روش نشان داد که نوجوانان طی فرایند انتخاب نوع میان‌وعده‌ها، هم‌زمان از عوامل چندگانه و در برخی موارد متضاد تأثیر می‌گیرند. مزه مهم‌ترین عامل تأثیرگذار بر نگرش نوجوانان نسبت به میان‌وعده‌های کم‌ارزش بود. عامل دسترسی آسان، عادت، ترجیح مزه و آگاهی به عنوان پیش‌بینی کننده‌های معنی‌دار کنترل رفتاری شناسایی شدند(۰۵/۰>‌P). در بخش کیفی، دوستان و همسالان و در مطالعه کمّی، والدین به عنوان مؤثرترین افراد تأثیرگذار معرفی شدند. نتیجه گیری: در این مطالعه، عوامل مرتبط با مصرف میان‌وعده‌ها در نوجوانان با استفاده از رویکرد ترکیبی شناسایی شدند. کاربرد این عوامل در طراحی مداخلات کاهش مصرف میان وعده های کم‌ارزش می‌تواند مفید باشد.
خاطره رضازاده، احمدرضا درستی مطلق، نسرین امیدوار، بهرام رشیدخانی،
دوره ۴، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۸۸ )
چکیده

سابقه و هدف: پدیده گذر تغذیه‌ای در کشورهای در حال توسعه باعث شده است که کوتاه‌قدی و اضافه وزن به طور همزمان در این کشورها وجود داشته باشد. مطالعه حاضر با هدف تعیین شیوع کوتاه قدی همزمان با اضافه وزن و ارتباط آن با مشخصات اجتماعی- جمعیتی والدین در کودکان دبستانی شهر خوی انجام گرفت. مواد و روش‌ها: این مطالعه مقطعی و تحلیلی در دو مرحله انجام شد. در مرحله اول ۴۴۰۰ دانش‌آموز در محدوده سنی ۶ تا ۱۲ سال به روش نمونه‌گیریِ تصادفیِ طبقه بندی شده انتخاب شدند. در مرحله دوم، به طور تصادفی تعداد ۵۴ دانش‌آموز که بر اساس استاندارد CDC ۲۰۰۰ به طور همزمان دچار اضافه وزن ( BMI ≥ صدک ۸۵) و کوتاه‌قدی (صدک قدی ≤ ۱۵) بودند، به عنوان گروه مورد ۱۱۵ دانش‌آموز که دچار اضافه وزن و کوتاه قدی نبودند، به عنوان گروه شاهد انتخاب شدند. دانش‌آموزان گروه مورد و شاهد از لحاظ سن، جنس و دبستان با هم تطبیق داده شدند. وضعیت اجتماعی– جمعیتی خانواده طی مصاحبه با مادران دانش‌آموزان تعیین شد. یافته‌ها‌: بررسی وضعیت تن‌سنجی نمونه ها نشان داد که ۴/۱۵% دارای اضافه وزن، ۵/۱۹% کوتاه قد و ۲/۱% به طور همزمان دچار کوتاه قدی و اضافه وزن بودند. گروه‌های مورد و شاهد از نظر سن، قد، تحصیلات و شغل والدین، BMI پدر و سابقه خانوادگی دیابت تفاوت معنی‌داری با هم نداشتند. در مدل رگرسیون لجستیک، بعد از تعدیل اثر سایر متغیرها سابقه کوتاه قدی در خانواده در مقایسه با نداشتن سابقه کوتاه قدی (۰۵/۰> P۲/۲ = OR)، BMI مادر بزرگ‌تر یا مساوی ۳۰ در مقایسه با BMI کوچک‌تر از ۳۰ (۰۱/۰> P۸/۲ = OR) و داشتن منزل استیجاری/سازمانی در مقایسه با صاحب خانه بودن (۰۵/۰ > P۳/۲ = OR) با وضعیت کوتاه قدی- اضافه وزن ارتباط مثبت داشتند. نتیجه گیری: کوتاه‌قدی در دانش‌آموزان دبستانی شهر خوی شایع‌تر از اضافه وزن بود و با عوامل ‍ژنتیکی، محیطی و اقتصادی مرتبط است. انجام مطالعات آینده نگر برای تأیید این ارتباطات و یافتن رابطه علت و معلولی مورد نیاز است.
منصور رضایی، ناصر کلانتری، نسرین امیدوار، علیرضا ابدی، مهدی هدایتی، معصومه ثابت کسایی،
دوره ۵، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۸۹ )
چکیده

سابقه و هدف: کمبود فولات و ویتامین B۱۲، به‌ویژه در بافت‌هایی با سرعت تکثیر سلولی بالا، سبب مهار سنتز و متیلاسیون DNA ، RNA و اختلال در تقسیم و بلوغ سلول‌ها می‌شود. بنابراین دریافت کافی این ویتامین در طول دوران کودکی و رشد، از اهمیت خاصی برخوردار است. در ایران اطلاع دقیقی از وضعیت اسیدفولیک و ویتامین B۱۲ در کودکان وجود ندارد، لذا مطالعه حاضر، با هدف تعیین وضعیت اسیدفولیک و ویتامین B۱۲ در سرم و گلبول‌های قرمز و برخی عوامل مرتبط با آنها درکودکان سالم پیش‌دبستانی ۳ تا ۶ ساله شهر تهران اجرا شد. افراد و روش‌ها: در این مطالعه مقطعی و توصیفی- تحلیلی، ۲۲۸ کودک ۳ تا ۶ ساله در شهر تهران مورد مطالعه قرار گرفتند. نمونه‌ها با استفاده از روش نمونه‌گیری تصادفی خوشه‌ای نظام‌مند، از۲۰ مهدکودک (خوشه) که به‌طور تصادفی از میان فهرست۲۷۰ تایی مهد‌های کودک در شهر تهران انتخاب شده بودند، تعیین شدند. سطح اسیدفولیک و ویتامین B۱۲ سرم و گلبول قرمز خون غیرناشتا به‌روش RIA اندازه‌گیری شد. داده‌های عمومی، جمعیتی و اجتماعی با استفاده از پرسشنامه توسط مصاحبه با والدین، تکمیل شد. داده‌ها توسط آزمون‌های آماری ANOVA، کای‌دو وT با استفاده از SPSS۱۶ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته‌ها‌: تعداد ۲۲۸ کودک، شامل ۱۰۵دختر و ۱۲۳پسر مورد ارزیابی قرار گرفتند. میانگین و انحراف معیار سن، وزن، قد، نمایه توده بدن، سطح فولات، ویتامین B۱۲سرم و فولات گلبول قرمز کودکان مورد مطالعه در دو جنس تفاوت معنی‌داری نداشت. از نظر سطح فولات سرم ۶/۹، ۸/۳۷ و ۶/۵۲ درصد به‌ترتیب دچار کمبود شدید، خفیف و طبیعی بودند. سطح ویتامین B۱۲ سرم نیز در ۶/۲ و ۴/۹۷ درصد کودکان به‌ترتیب در حد کمبود خفیف و طبیعی بود. از ۱۰۵ کودک (۶۰ پسر، ۴۵ دختر) ۱، ۳۷ و ۶۲ درصد به‌ترتیب از نظر سطح فولات گلبول قرمز، دارای وضعیت کمبود شدید، خفیف و طبیعی بودند. تفاوت توزیع سطح فولات، ویتامین B۱۲ سرم و فولات گلبول قرمز در دو جنس از نظر آماری معنی‌دار نیست. بین سطح فولات، ویتامین B۱۲سرم وفولات گلبول قرمز با سن، وزن، قد، نمایه توده بدن، بعد خانوار، رتبه تولد و وضعیت سرپرستی ارتباط معنی‌داری مشاهده نشد. بین سطح فولات سرم با فولات گلبول قرمز (۴/۰ r = ، ۰۰۱/۰ P‹) و با ویتامین B۱۲ سرم (۸/۰ r = ، ۰۰۱/۰< P) همبستگی معنی‌دار و مستقیم وجود داشت. سطح فولات و ویتامین B۱۲سرم و فولات گلبول قرمز کودکان ارتباط معنی‌دار با تحصیلات پدر (۰۱/۰P= ) و مادر (۰۰۸/۰P= ) و شغل پدر (۰۲۷/۰ P=) و مادر (۰۳۶/۰ P=) دارد، به‌طوری که با افزایش سطح تحصیلات و رتبه شغلی پدر و مادر سه شاخص مزبور درکودکان به‌طور معنی‌داری افزایش می‌یافت. سطح فولات سرم درکودکانی که مادر شاغل داشتند نسبت به مواردی که مادران خانه‌دار بودند، به‌طور معنی‌داری بیشتر بود (۰۵/۰< P). در سایر شاخص‌ها بین دو گروه تفاوت معنی‌داری مشاهده نشد. نتیجه گیری: شیوع کمبود فولات در کودکان پیش‌دبستانی شهر تهران بالا و در حد قابل توجه است، اما کمبود ویتامین B۱۲ شیوع محدودی در این کودکان دارد. برنامه‌ریزی برای اجرای مداخلات پیشگیرانه از طریق آموزش مادران، جهت استفاده بهینه از منابع غذایی فولات و اصلاح الگوی مصرف غذا، به‌ویژه از گروه سبزیجات، پیشنهاد می‌شود. بنابراین، توجه به وضعیت فولات در این گروه سنی ضروری به‌نظر می‌رسد. واژگان کلیدی: اسیدفولیک، ویتامین B۱۲ ، کودکان پیش‌دبستانی
نسرین امیدوار، میترا ابتهی، تیرنگ نیستانی، مجید حاجی فرجی،
دوره ۷، شماره ۳ - ( پاييز ۱۳۹۱ )
چکیده

سابقه و هدف: دریافت ناکافی کلسیم و ویتامین D از مشکلات شایع به ویژه در کودکان کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه از جمله ایران است. امروزه، در بسیاری از کشورها غنی‌سازی مواد غذایی به ویژه شیر و لبنیات برای مقابله با این مشکل مطرح شده است. هدف این مطالعه، ارزشیابی حسی و پذیرش شیر غنی شده با کلسیم و ویتامین D در کودکان دبستانی شهر تهران بود. مواد و روشها: این مطالعه توصیفی مقطعی در دو مرحله ارزشیابی حسی و پذیرش شیر غنی شده با کلسیم و ویتامین D در مقایسه با شیر غنی نشده از نظر کودکان دبستانی شهر تهران انجام شد. در ارزشیابی حسی و پذیرش به ترتیب ۲۱۲ و ۲۰۱ تن از دانش‌آموزان دبستانی شهر تهران مورد مطالعه قرار گرفتند. در هر دو گروه، طعم شیر غنی شده با کلسیم و ویتامین D در مقایسه با شیر غنی نشده ارزیابی و مقایسه شد. ارزشیابی حسی به روش هدونیک ۵ نقطه‌ای و با استفاده توأم از تصویر و کلمه انجام شد. پذیرش از طریق پرسشنامه ۸ گزینه‌ای ارزیابی شد. یافتهها: نتایج ارزشیابی حسی نشان داد که ۴/۴۴% دانش‌آموزان طعم شیر غنی شده را در مقایسه با شیر غنی نشده خیلی بدمزه و بدمزه ارزیابی کردند (۰۰۱/۰ < P). در ارزیابی پذیرش ۸۵% دانش‌آموزان از طعم شیر غنی شده با کلسیم و ویتامین D رضایت داشتند. نزدیک به نیمی از دانش‌آموزان (۴۴%) با ادامه طرح دریافت شیر غنی شده موافق بودند. نتیجه گیری: تغییر طعم شیر غنی شده با کلسیم و ویتامین D ممکن است در عمل، اجرای برنامه توزیع شیر غنی شده در کودکان را به چالش بکشد. انجام مطالعات بیشتر برای تعیین فرمولاسیونی که پذیرش بالاتری نزد کودکان دبستانی داشته باشد، مورد نیاز است. واژگان کلیدی: پذیرش، شیر غنی شده با کلسیم و ویتامین D، کودکان دبستانی، ارزشیابی حسی
نیلوفر خلجی، سپیده اسد زاده، تیرنگ نیستانی، مجید حاجی فرجی، نسرین امیدوار، نسترن شریعت زاده، علی کلایی، بهاره نیکویه، مهرداد محمدی،
دوره ۷، شماره ۵ - ( ويژه نامه زمستان ۱۳۹۱ )
چکیده

سابقه و هدف: این مطالعه به منظور ارزیابی وضعیت ویتامینD در کودکان دبستانی ۱۲-۹ ساله شهر تهران در پاییز و زمستان ۱۳۸۷-۱۳۸۶ انجام شد. مواد و روش‌ها: این مطالعه توصیفی مقطعی بر روی ۱۱۱۱ بچه ۱۲-۹ ساله (۵۷۳ پسر و ۵۳۸ دختر) تهران انجام شد. مصرف کلسیم غذایی با استفاده از FFQ در ۵۰۳ نفر از افراد مورد مطالعه تعیین شد. کمبود ویتامین D بر اساس سطوح سرمی اولیه ۲۵ هیدروکسی ≥ nmol/l ۳۷ (معیار اول) یا ≥ nmol/L ۵۰(معیار دوم) تعیین شد. یافته‌ها: تفاوت معنی‌داری در مصرف روزانه کلسیم بین پسران و دختران، به ترتیب (mg (۵/۴۶۵ SD) ۵/۹۰۹ و mg (۷/۴۳۶ SD) ۶/۹۲۹) وجود نداشت. بر اساس معیار اول، حدود ۸۶% از بچه‌ها کمبود ویتامین D و ۳/۳۸ % کمبود شدید (nmol/l ۵/۱۲ <) داشتند. بر اساس معیار دوم شیوع کمبود ویتامین D به ۷/۹۱ % افزایش می‌یافت. در هر دو معیار شیوع کمبود ویتامین D در دختران بیشتر از پسران بود. سطح سرمی (OH)D۲۵ ارتباط معکوسی با iPTH( ۰۰۱/۰ > p، ۱۵۴/۰- (r= و BMI (۰۰۲/۰- p=، ۰۹۲/۰- (r= و ارتباط مستقیمی با مدت مواجهه با نور آفتاب (۰۰۱/۰ < p، ۱۱۵/۰- = r) داشت. نتیجه‌گیری: شیوع بالای کمبود ویتامین D در کودکان دبستانی (به ویژه دختران) ضرورت مداخله فوری و حمایتهای تغذیه‌ای مناسب را ایجاب می‌نماید. واژگان کلیدی: ویتامین D، بچه‌های دبستانی، شیوع
فرزانه صادقی قطب آبادی، الهام شکیبازاده، نسرین امیدوار، فتحیه مرتضوی،
دوره ۸، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۹۲ )
چکیده

سابقه و هدف: توانمندی‌های تخصصی کارشناسان تغذیه نظام بهداشتی برای دستیابی به اهداف چشم انداز توسعه و مواجهه با مسایل تغذیه ای جاری کشور ضروری است. هدف این پژوهش، بررسی نیازهای آموزشی کارشناسان تغذیه جامعه شاغل در نظام بهداشتی ایران بود. مواد و روشها: این پژوهش در دو بخش مطالعه کیفی (تکنیک دلفی) و کمی از بهمن ۱۳۸۹ تا اسفند ۱۳۹۱ انجام شد. در دور اول دلفی، ۵۵ نفر از افراد مطلع در زمینه تغذیه برای شرکت در مطالعه دعوت شدند. پرسشنامه با ۶۵ سؤال بسته در قالب ۹ حیطه بر اساس بررسی متون و شرح وظایف کارشناسان تغذیه طراحی و برای شرکت کنندگان ارسال شد. بر اساس نتایج دور اول، پرسشنامه دور دوم دلفی با ۷۷ سؤال، طراحی و مجدد ارسال شد. با استفاده از نتایج مطالعه دلفی، پرسشنامه بخش دوم مطالعه، شامل ۴۲ سؤال بسته تنظیم و توسط ۷۰ کارشناس تغذیه شاغل در معاونت‌های بهداشتی دانشگاه‌های علوم پزشکی سراسر کشور تکمیل شد. داده‌ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS-۱۸ پردازش و توصیف شدند. یافتهها: در بخش اول افراد مطلع ، داشتن مهارت در حیطه‌های استفاده از تکنولوژی (۹۱%)، مبانی علم تغذیه (۸۸%) و ارتباطات و هواخواهی (درصد ۸۵%) را برای کارشناسان تغذیه ضروری دانستند. کارشناسان تغذیه شاغل در نظام بهداشتی، بیشترین مهارت را در حیطه‌های مبانی علم تغذیه (۹۵%)، استفاده از تکنولوژی (۹۳%) و رهبری و مدیریت (۹۰%) را ضروری دانستند. منبع کسب مهارت‌ها در حیطه‌های مورد بررسی به ترتیب آموزش‌های ضمن خدمت (۰۷/۲۹%)، تجربه (۳۳/۲۸%) و تحصیل (۸۰/۱۱%) بود. از دید کارشناسان تغذیه، بیشترین نیاز آموزشی (بیش از ۷۰%)، مربوط به حیطه‌های ارتباطات و هواخواهی، ارزیابی و تحلیل، ارزشیابی، جنبه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بود. نتیجه گیری: در کنار طراحی و اجرای برنامه‌های آموزشی برای ارتقای ظرفیت کارشناسان تغذیه در نظام بهداشتی، تغییر نگرش افراد مطلع در مورد قابلیت‌های مورد نیاز کارشناسان تغذیه و بازنگری برنامه آموزشی مقطع کارشناسی علوم تغذیه با تاکید بر مهارت آموزی در حوزه‌های مشخص ضرورت دارد. واژگان کلیدی: کارشناس تغذیه جامعه/سلامت عمومی، نیاز سنجی آموزشی، قابلیت ، تکنیک دلفی، نظام بهداشتی
صبا نرم چشم، نسرین امیدوار، پریسا امیری، زهره امیری، ناصر کلانتری، کامبیز نعمتی، بیتا قنبری، زهرا فیضی، رضا سبحانی،
دوره ۱۰، شماره ۳ - ( پاییز ۱۳۹۴ )
چکیده

نسرین امیدوار،
دوره ۱۲، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۹۶ )
چکیده


آرزو امیدوار، هاجر عباسی، مریم گل آبادی،
دوره ۱۲، شماره ۳ - ( پاییز ۱۳۹۶ )
چکیده

سابقه و هدف: بیسکویت یکی از فرآورده­های قنادی است که به سبب ماندگاری طولانی و خصوصیات بافتی مخصوص، یکی از پرمصرف­ترین محصولات برپایه غلات به شمار می­رود. با توجه به نقش زیرواحدهای پروتئین گلوتن در کیفیت آرد، در این تحقیق بررسی تأثیر زیرواحدهای گلوتنین با وزن مولکولی بالا در ده رقم گندم ایرانی بر خصوصیات کیفی بیسکویت مورد نظر است.
مواد و روشها: ده ژنوتیپ گندم نان تهیه و اجزاء پروتئین گلوتنین آنها با استفاده از روش SDS-PAGE تفکیک و مورد بررسی قرار گرفتند. از هر یک از ارقام، آرد مناسب تهیه و جهت تولید بیسکویت استفاده شد. فاکتورهای کیفی محصول چون میزان تردی، ابعاد و دانسیته نمونه­ها و ارتباط آنها با اجزاء گلوتنین سنگین وزن گندم مورد بررسی قرار گرفت.
یافتهها: مکان ژنی Glu-B۱ بیشترین تأثیر را بر ویژگی­های کیفی بیسکویت به خود اختصاص می­دهد. وجود زیرواحدهای ۱، ۱۰+۵ و ۱۲+۲ تأثیر منفی بر مساحت بیسکویت دارند. به­علاوه وجود آلل ۱۸+۱۷ تأثیر مثبت و وجود آلل ۱۵+۱۴ تأثیر منفی قابل ملاحظه­ای بر سفتی بافت بیسکویت دارند. در این مکان ژنی آلل ۱۸+۱۷ بر حداکثر مقاومت و آلل ۸+۷ و ­ ۱۶+۱۳ بر ضخامت محصول تاثیرگذار است. در مکان ژنی
 Glu-A۱، آلل ۱ بر دانسیته و آلل *۲ بر ضخامت و در مکان ژنی Glu-D۱، آلل ۱۰+۵ بر دانسیته بیسکوئیت تاثیرگذار است.
نتیجه گیری: زیر واحدهای HMW-GS در کیفیت بافتی بیسکویت تأثیرگذار می­باشد. بررسی چگونگی این تأثیرات و همچنین داشتن آگاهی از وضعیت زیرواحدهای گلوتنین با وزن مولکولی بالا در انتخاب والدین واجد زیرواحدهای مورد نظر جهت برنامه­های به‌نژادی گندم می­تواند از نظر بهبود و کنترل کیفیت فرآورده­های غلات مطلوب باشند. قابل ذکر است که رقم پیشگام که از لحاظ فاکتورهای کیفی نانوایی مطلوبیت چندانی ندارد، برای تولید بیسکویت مناسب است.


نسرین امیدوار،
دوره ۱۳، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۹۷ )
چکیده


ایوب الله آروند، مرضیه دهقانی، نسرین امیدوار، مرضیه عشوری،
دوره ۱۳، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۹۷ )
چکیده

سابقه و هدف: غذا و تغذیه در سلامت افراد جامعه، بویژه کودکان و نوجوانان نقش مهمی دارد. در این ارتباط اهمیت دانش و مهارت برای انتخاب‌های غذایی سالم‌تر امری پذیرفته شده است. بنابراین، ارزیابی منابع اطلاعاتی و مواد آموزشی در دسترس جامعه، از جمله برنامه های آموزشی و کتاب‌های درسی مورد استفاده در نظام آموزش رسمی از نظر مطالب مرتبط با غذا و تغذیه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. لذا این پژوهش، باهدف بررسی فراوانی مقوله‌های سواد غذا و تغذیه در کتاب‌های درسی دوره آموزشی متوسطه اول انجام شد.
مواد و روشها: روش مطالعه مبتنی بر تحلیل محتوا می‌باشد.جامعه این پژوهش کتاب‌های درسی دوره متوسطه اول (پایه ۷ تا ۹) بامجموع ۳۳ کتاب است. بدین ترتیب،کتاب‌های این دوره نمونه ای شامل ۴۴۹۹ صفحه را در برمی گرفت که متن آنها با استفاده از چک لیست مؤلفه‌های سواد غذا و تغذیه مورد تحلیل قرار گرفت. روایی ابزار این پژوهش با مراجعه به ادبیات علمی مربوطه و نظر متخصصان تغذیه و برنامه‌ریزی درسی تأیید شد. پایایی ابزار پژوهش بر اساس درصد توافق بین دو کدگذار (بالای ۷۰ درصد) بر اساس روش هولستی برابر با ۷۸/۸۴% به دست آمد.
یافتهها: فراوانی مقوله‌های سواد غذا و تغذیه در سه حیطه شناختی، مهارتی و ارزشی در متن، تصویر و پرسش‌های کتاب‌های درسی دوره متوسطه اول، شامل ۴۳۹ واحد تحلیل بود که از این تعداد، حیطه شناختی سواد غذا و تغذیه با ۳۰۸ واحد تحلیل ( ۱۶/۷۰ %) بیشترین فراوانی را داشت. پس از آن، حیطه مهارتی با ۹۶ واحد تحلیل (۸۶/۲۱ %) قرار داشت و حیطه ارزشی- نگرشی با ۳۵ واحد تحلیل
(۹۷/۷ %) کمترین فراوانی را داشت.

نتیجه‌گیری: پایین بودن میزان توجه متن، تصویرها و پرسش‌های کتاب‌های درسی دوره متوسطه اول نسبت به مقوله‌های سواد غذا و تغذیه، بویژه در دو مقوله مهارتی و ارزشی و فراوانی بالای کاربرد ابزاری غذا و تغذیه از نتایج قابل توجه این تحقیق بود. بر اساس یافته ها، نیاز به بازنگری در محتوای کتاب‌های درسی دوره متوسطه اول از نظر مطابقت با مؤلفه‌های اصلی سواد غذا و تغذیه با توجه به نیازهای نوجوانان وجود دارد.
 


پدرام شیرانی، نسرین امیدوار، حسن عینی زیناب، فاطمه پورابراهیم، آرزو رضازاده،
دوره ۱۶، شماره ۱ - ( بهار ۱۴۰۰ )
چکیده

سابقه و هدف: هدف مطالعه حاضر، تعیین ارتباط نسبت کفایت دریافت ریزمغذی­ها NAR (Nutrient Adequacy Ratio) و نسبت میانگین کفایت MAR (Mean Adequacy Ratio) با نمایه­های شکل بدن ABSI (A Body Shape Index) و نسبت دور کمر به قد WHtR (Waist to height Ratio) در سالمندان شهر تهران می­باشد.
مواد و روشها: در این مطالعه مقطعی، ۵۸۳ سالمند (۳۰۴ زن و ۲۷۹ مرد) ۶۰ تا۸۰ ساله ساکن شهر تهران باروش نمونه­گیری سیستماتیک خوشه­ای انتخاب شدند. اطلاعات عمومی، فعالیت بدنی و دریافت غذایی به ترتیب توسط پرسشنامه­های جمعیت شناختی، فعالیت روزمره زندگی بدون ابزار ADL (activity of daily living) و با ابزار   (instrumental activity of daily living)و یادآمد خوراک ۲۴ساعته برای دو روز غیرمتوالی ارزیابی شدند و NAR انرژی، پروتئین و ۱۱ ریزمغذی و میانگین آنها محاسبه شد. اندازه­گیری­های تن­سنجی (قد، وزن و دور کمر) با روش‌های استاندارد انجام و نمایه‌های ABSI و WHtR محاسبه شدند.
یافتهها: میانه (دامنه بین چارکی) ABSI، ۰۸۲/۰(۰۸۶/۰و۰۷۹/۰) و میانگین±انحراف معیار  WHtR۰۷/۶±۰/۰ بود. میانگین نسبت WHtR زنان بالاتر از مردان، اما میانه ABSI زنان کمتر از مردان بود. بعد از تعدیل اثر مخدوشگرها، ارتباط MAR با WHtR و ABSI معنی‌دار نبود. NAR انرژی و پروتئین به ترتیب با WHtR و ABSI رابطه مستقیم و NAR تیامین با ABSI ارتباط معکوس داشتند.
نتیجه گیری: در سالمندان مورد مطالعه،  کفایت غذایی با دو نمایه نشانگر وضعیت توزیع چربی بدن بعد از کنترل عوامل محیطی نظیر شیوه زندگی، عوامل جمعیتی و اقتصادی-اجتماعی ارتباطی نداشت.
ساره عدالتی، سید رضا سبحانی، فربد فلاح، مسعود محمدی رنانی، سعید توکلی، حمیده نظری، نسرین امیدوار،
دوره ۱۶، شماره ۱ - ( بهار ۱۴۰۰ )
چکیده

سابقه و هدف: نظر به اهمیت محیط‌های غذایی عمومی در ترویج رژیم غذایی پایدار، مطالعه حاضر با هدف تحلیل برنامه غذایی دانشکده علوم تغذیه و صنایع غذایی از منظر پایداری و ارائه منوی غذایی پایدار به عنوان یک مطالعه موردی انجام گرفت.
مواد و روشها: اطلاعات طرز تهیه و مقدار سرانه مواد غذایی تشکیل دهنده منو، در ۲۰ روز در نیمسال تحصیلی دوم ۱۳۹۷-۱۳۹۸، از مسئول تغذیه دانشکده گرفته شد. تعداد بار ارائه هر غذا تعیین و پسماندهای مرتبط با تهیه و مصرف غذا، توزین و ثبت گردید. میزان ردپای کربن، آب و خاک، قیمت تمام شده و نمایه مواد غذایی غنی از مغذی (NRF) در غذاهای ارائه شده به تفکیک دو منوی ارائه شده (منوی یک یا منوی اصلی، بر پایه برنج و منوی دو، منوی بر پایه غذاهای خوراک مانند و بدون برنج) محاسبه و سپس، منوی غذایی پایدار با هدف به حداقل رساندن ردپای آب، کربن، خاک، قمیت و حداکثر نمودن NRF با استفاده از روش برنامه ریزی آرمانی، طراحی شد.
یافتهها: میانگین ردپای آب کل (۰۱۱/۰ P=) کربن (۰۰۱/۰ P= زمین (۰۲۲/۰P=) و قیمت (۰۰۱/۰ P=) در منوی یک در مقایسه با منوی دو، در حد معنی داری بالاتر و نمایه NRF پایین تر بود (۰۰۱/۰ P=). میانگین پسماندهای غذایی غیرقابل کمپوست و قابل کمپوست و دور ریز غیر غذایی قابل بازیافت به ترتیب، ۱۹۶۶۰، ۶۳۲۰ و ۹۰۱۰ گرم در روز بود. جایگزینی منوی غذایی پایدار طراحی شده برای منوی یک، با منوی موجود، به ترتیب می‌تواند منجر به کاهش ۱۰، ۱۳، ۲۲ و ۶ درصدی در ردپای کربن، آب کل، زمین و قیمت و افزایش ۸ درصدی نمایه NRF شود. همچنین، جایگزینی منوی غذایی پایدار برای منوی دو، با منوی جاری، به ترتیب منجر به کاهش ۲۵، ۲۳، ۲۷ و ۲۸ درصدی در ردپای کربن، آب کل، زمین و قیمت و افزایش ۲۳ درصدی نمایه NRF می‌شود.
نتیجه گیری: جایگزینی منوی غذایی موجود غذاخوری های دانشگاهی با منوی پایدار و کاهش پسماند برای کمک به نزدیک‌تر شدن به اهداف اقتصاد مقاومتی و ترویج تغذیه پایدار توصیه می‌گردد.
زینب ترک، نسرین امیدوار، مرضیه دهقانی، اعظم دوست محمدیان،
دوره ۱۶، شماره ۲ - ( تابستان ۱۴۰۰ )
چکیده

سابقه و هدف: پژوهش حاضر با هدف تحلیل محتوای کتب درسی مقطع ابتدایی در ایران، از نظر میزان پرداختن به مؤلفه‌های سواد غذا و تغذیه انجام گرفت.
مواد و روشها: این پژوهش توصیفی با استفاده از تکنیک تحلیل محتوا بر جامعه آماری شامل کلیه کتاب‌های درسی دوره ابتدایی (پایه اول تا ششم) در سال تحصیلی۹۹-۱۳۹۸ به صورت سر شماری انجام شد. ابزار پژوهش چک ‌لیستی شامل مقوله‌های سواد غذا و تغذیه، در حیطه‌های شناخی، مهارتی، ارزشی - نگرشی و زیرمؤلفه‌های آنها بود. روایی ابزار با مراجعه به ادبیات علمی مربوطه و نظر متخصصان تغذیه و برنامه‌ریزی درسی تأیید شد. پایایی ابزار پژوهش بر اساس درصد توافق بین دو کدگذار (بالای ۷۰ درصد) بر اساس روش هولستی برابر با ۲۹/۸۵، مورد تایید قرار گرفت.
یافتهها: فراوانی مقوله‌های سواد غذا و تغذیه در متن، تصویر و پرسش‌های کتاب‌های درسی مقطع ابتدایی، شامل ۶۶۴ واحد تحلیل بود که از این تعداد، حیطه شناختی با ۶۰۹ واحد تحلیل (۹۲ %)T بیشترین فراوانی را داشت. پس از آن، حیطه مهارتی با ۵۲ واحد تحلیل (۸%) کمترین فراوانی را داشت و به حیطه ارزشی- نگرشی با ۳ واحد تحلیل (۰%) اساساً توجهی نشده بود. مهارت‌های سواد رسانه، تحلیل برچسب تغذیه‌ای و مهارت‌های تعاملی و تحلیلی، همچنین مقوله‌های ارزشی مانند گرایش‌ها و ارزش‌های تغذیه‌ای و رعایت مسائل فرهنگی و اجتماعی مرتبط با غذا از مهم ترین مؤلفه های سواد غذا و تغذیه بودند که در کتب درسی مدارس مغفول مانده بودند.
نتیجه گیری: یافته‌ها نشان داد که به مقوله‌های مهارتی و مقوله‌های ارزشی- نگرشی سواد غذا و تغذیه در کتاب‌های درسی مقطع ابتدایی بطور مؤثر و کاربردی پرداخته نشده است و محتوای موجود از نظر مطابقت با مؤلفه‌های اصلی سواد غذا و تغذیه و نیازهای دانش‌آموزان نیاز به بازنگری دارد.

صفحه 1 از 2    
اولین
قبلی
۱
 

Iranian Journal of  Nutrition Sciences and Food  Technology
Persian site map - English site map - Created in 0.26 seconds with 46 queries by YEKTAWEB 4710